بی وفا تنهام گذاشت ...

اون با من راحت نیست . فک میکنه کوچولو ام . واقعا اینطوریم ؟ دیگه دوستش ندارم ... . ندارمممممممم . دروغ میگم . دوستش دارم با همه ی بدیهاش بازم دوستش دارم . همیشه طوری حرف میزنه که دلمو میشکنه . بهش نمیگم . چون میدونم دعوا میشه و دیگه باهام حرف نمیزنه . من حاضرم باهام اونوری خشن حرف بزنه نه اینکه اصلا باهام حرف نزنه . امشب فهمیدم از اون حرفش فهمیدم که فک میکنه کوچولو ام . چرا خودمو گول میزنم خدایا . چرا ؟ کاش منو میفهمیدی ... دارم کم م از بین میرم ... دارم نابود میشم . امیدوارم کم یارم خدا . خدایا کمم کن . میدونی خدا جون ماجرای من مثل کدوم شعر میمونه مثل اینه :

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ......... ولی هر بار میگویم خدایا بی اثر باشد

منو بفهم ... هر چند میدونم این یه خیاله . تو فکر میکنی بچه ام ... کاش میدونستی از وقتی این فکرو کردم چی میکشم . کاش میدونستی ... ولی نه همون بهتر که نمیدونی چون اگه بفهمی ممکنه دلت بسوزه . حداقل اینطوری احساس واقعیتو نسبت به من بیان میکنی . دوستتتتتتتتتتتت دارم منو درک کن ... به خدا دارم نابود میشم ...

آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم ..... احساس سوختن به تماشا نمیشود